محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان


محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان

۰۵ فروردین ۹۷ - ۱۰:۰۴

وارن بافت (Warren Buffett) متولد ۳۰ اوت ۱۹۳۰ میلادی است. او غالبا با لقب «باهوش اوماها» یا «دانشمند اوماها» شناخته می شود. او را به عنوان سرمایه گذار و تاجر و انسانی خیرخواه و بشردوست در سراسر کره زمین می شناسند.

ماهنامه آینده روشن - مترجم روزبه آرش: وارن بافت (Warren Buffett) متولد ۳۰ اوت ۱۹۳۰ میلادی است. او غالبا با لقب «باهوش اوماها» یا «دانشمند اوماها» شناخته می شود. او را به عنوان سرمایه گذار و تاجر و انسانی خیرخواه و بشردوست در سراسر کره زمین می شناسند. بافت مدیرعامل و سهامدار عمده شرکت «برکشایر هاتاوی» است. دارایی خالص بافت در حال حاضر ۵۲ میلیارد دلار برآورد شده است و در رتبه بندی «فوربز» سال هاست که در میان ۱۰ مرد ثروتمند جهان قرار دارد. در ژوئن ۲۰۰۶، او ۸۳ درصد از دارایی خود را به بنیاد محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان بیل و ملیندا گیتس اهدا کرد.

مبلغ اهدایی او تقریب ۳۰ میلیارد دلار بود. اهدای دارایی در این سطح در تاریخ آمریکا بی نظیر است. در آن زمان اعلام شد که این سطح کمک کافی است که اندازه این بنیاد را به بیش از دو برابر افزایش دهد. او، به رغم ثروت زیاد، به داشتن زندگی اقتصادی و رفتار فروتنانه مشهور است. بافت کماکان در خانه خود در مرکز داندی در همسایگی اوماها، نبراسکا که آن را در سال ۱۹۸۵ به ارزش ۳۱ هزار و پانصد دلار خرید، زندگی می کند؛ البته او خانه ای گران تر هم در لاگونا بیچ در ایالت کالیفرنیا دارد که در سال ۲۰۰۴ آن را خرید و ارزش آن در سال ۲۰۰۸ میلادی ۷۰۰ هزار دلار برآورد شد. درآمد سالانه او حدود صد هزار دلار است که در مقایسه با استاندارد درآمد یک شخصی با شغل مشابه، یعنی مدیرعامل یک شرکت بزرگ، ناچیز به حساب می آید.

درس‌‍‌هایی از یک ثروتمند بالفطره

پدر وارن، هاوارد بافت، تاجر و سیاستمدار بود. وارن دومین فرزند از سه فرزند و تنها پسر خانواده بود. او در کودکی در زمینه پول و تجارت استعداد شگفت انگیزی از خود نشان داد. سوابق و توانایی های او در محاسبه دقیق اعداد به صورت ذهنی هنوز هم همکاران تجاری اش را متحیر می کند. او در شش سالگی شش جعبه کوکاکولا را به قیمت 25 سنت از مغازه پدربزرگش خرید و هر بطری را به پنج سِنت فروخت؛ وقتی کودکان هم سن و سال او روی چمن لی لی و بولینگ بازی می کردند او تجارت می کرد.

در جاده پولدارشدن


وارن بافت دوره راهنمایی خود را در مدرسه آلیس دیل گذراند و در سال ۱۹۴۷، در ۱۷ سالگی، از دبیرستان وودرو ویلسون در واشنگتن فارغ التحصیل شد. در دوران مدرسه او حدود ۵۰۰ دلار از توزیع روزنامه عایدی داشت. این مقدار در حال حاضر معادل ده ها هزار دلار است. وارن با رفتن به در خانه ها و فروش آدامس و کوکاکولا و مجلات هفتگی کار خود را شروع کرد و برای مدتی هم در مغازه پدربزرگش مشغول بود. او در یازده سالگی سه سهم از شرکت «سایت سرویس» را به قیمت هر سهم ۳۸ دلار برای خود و خواهر بزرگش، دوریس، خرید. در مدت کوتاهی بعد از خرید سهام قیمت هر سهم به ۲۷ دلار کاهش یافت. وارن ترسیده بود، اما هیچ اقدامی نکرد تا اینکه هر سهم به ۴۰ دلار رسید.

او خیلی سریع آن ها را فروخت و بعد خیلی زود از این کار پشیمان شد؛ چون سهام شرکت پس از مدت کوتاهی به ۲۰۰ دلار رسید. این تجربه درس بزرگی به او داد: «یکی از اصول مهم سرمایه گذاری صبر و شکیبایی است.» او در سال ۱۹۴۳، به دلیل مالیات ۳۵ دلاری که برای دوچرخه اش تعیین شده بود، به اداره مالیات اعتراض کرد و سرانجام موفق شد آن را حذف کند. پدرش تمایل بسیاری داشت که وارن برای ادامه تحصیل به دانشکده علوم اداری و بازرگانی دانشگاه پنسیلوانیا برود، اما او دو سال به دانشگاه نرفت؛ عقیده داشت بیشتر از استادها می داند. وقتی پدرش در مبارزات مجلس شکست خورد، وارن به خانه شان در اوماها بازگشت و برای ادامه تحصیل به دانشگاه نبراسکا رفت.

درس‌‍‌هایی از یک ثروتمند بالفطره

با وجود کار تمام وقت، تنها در مدت سه سال موفق شد دوره کارشناسی را در این دانشگاه بگذراند و فارغ التحصیل شود. او در سال 1951 می خواست به دانشکده علوم اداری و بازرگانی وارد شود، ولی دانشگاه، به دلیل سن کم، او را نپذیرفت؛ به همین دلیل، بافت مجبور شد برای گذراندن دوره کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد به دانشگاه کلمبیا برود. بافت تنها دانشجویی بود که در دوره تحصیل در دانشگاه کلمبیا در کلاس درس بن (بنجامین) گراهام نمره +A گرفت. بن گراهام، در دهه 1920، به دلیل داشتن تفکرات نو در زمینه بازار سهام، خیلی زود به عنوان یک سرمایه گذار و تحلیلگر بزرگ معروف شد. او به دلیل بی خطر بودن سهام ارزان دنبال آن ها بود.


بافت تصمیم گرفت بعد از فارغ التحصیلی به طور رایگان برای گراهام کار کند، ولی بن نپذیرفت. او بعد از اینکه گراهام پیشنهادش را رد کرد، به عنوان دلال سهام، در وال استریت مشغول به کار شد. او با همان درآمد کم آن دوران پمپ بنزین سینکلایر را خرید، اما پمپ بنزین، چنان که انتظار می رفت، بازدهی نداشت. بافت به خانه اش در اوماها بازگشت و در بنگاه پدرش مشغول به کار شد. وارن بافت از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ در شرکت بافت- فالک به عنوان فروشنده سرمایه گذار کار کرد؛ از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۶ در شکرت گراهام نیومن به عنوان تحلیلگر اوراق بهادار کار کرد و از ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۹ به عنوان شریک عمومی با شرکت بافت همکار بود.

در آن سال ها سرمایه گذاری وارن به ایستگاه تکساکو و چند مشاور املاک محدود بود که البته هیچ یک برایش موفقیتی به ارمغان نیاورد. این شکست ها بافت را واداشت برای کسب درآمد، تدریس در دانشگاه اوماها را شروع کند. او قبل از شروع حرفه تدریس برای غلبه بر ترس از حرف زدن در جمع و مکان های عمومی یک دوره آموزش با دیل کارنگی گذراند. بافت در دانشگاه برای دانشجویانی اصول سرمایه گذاری را تدریس می کرد که میانگین سن آن ها دو برابر سن خودش بود. در سال ۱۹۵۴، بن گراهام از بافت دعوت کرد با حقوق سالانه دوازده هزار دلار برایش کار کند. سرانجام وارن بعد از مدت ها انتظار به آنچه می خواست رسید.

بافت و همسرش در حومه شهر نیویورک خانه ای اجاره کردند. بافت روزها گزارش ها و تحقیق هایی در زمینه های موفقیت در سرمایه گذاری را تجزیه و تحلیل می کرد. در این دوران تفاوت هایی میان روند کار گراهام و بافت آشکار شد. بافت می خواست بداند چگونه یک شرکت در میان رقبا به برتری دست می یابد و بن به دنبال اعداد و ارقام بود؛ همچنین وارن مدیریت شرکت را عاملی مهم در سرمایه گذاری می دانست، اما گراهام صرفا به ترازنامه و صورت درآمد و سود و زیان شرکت اهمیت می داد و به نوع رهبری محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان و مدیریت شرکت کمتر توجه می کرد.

درس‌‍‌هایی از یک ثروتمند بالفطره

میان سال های 1950 تا 1956 وارن سرمایه شخصی اش را از 9800 به 140 هزار دلار رساند. وارن بافت در سال 1956 با کوله باری از تجارب شخصی و آنچه از گراهام آموخته بود و با تمامی سرمایه خود به اوماها بازگشت و موسسه سرمایه گذاری بافت را تاسیس کرد. او در سال 1957 مالک سه شرکت در سال 1958 صاحب هفت شرکت بود. در 1962 بافت به یک میلیونر تبدیل شذ؛ سرمایه شرکت هایش به هفت میلیون دلار رسیده بود. بعد از آن بافت همه شرکت هایش را در یک شرکت منسوجات به نام برکشایر هاتاوی تلفیق کرد.

بافت، رییس برکشایر هاتاوی


بافت در سال ۱۹۶۷ برای برکشایر هاتاوی یک فروشگاه خرده فروشی خصوصی در بالتیمور خرید و مسئولیت ریاست هیئت مدیره آن را برعهده گرفت. در سال ۱۹۶۷ برکشایر به ازای هر سهم ۱۰ سنت سود داد. او در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار رییس برکشای هاتاوی شد. بعد از چندین سرمایه گذاری دارایی خالص او افزایش پیداکرد. در فاصله میان سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ ارزش هر سهم برکشایر، از ۲۰ دلار به ۹۵ دلار رسید. در طول این دوره، بافت که صاحب ۲۹ درصد از سهام برکشایر بود توانست ۱۴ درصد دیگر از سهام شرکت را هم بخرد و با احتساب ۳ درصد سهمی که همسرش داشت مجموعا مالک ۴۶ درصد از سهام برکشایر هاتاوی شد. بافت شرکت برکشایر هاتاوی را توسعه داد و همچنان در صنایع مختلف سرمایه گذاری کرد.

درس‌‍‌هایی از یک ثروتمند بالفطره

در سال 1979 بافت، با دارایی 140 میلیون دلار، در ABC سهام خرید. هر سهم 290 دلار بود و پس از مدت کوتاهی به 775 دلار رسید. بافت فروش سهام خود را از همین پایه شروع کرد و با 1310 دلار به پایان برد؛ به این ترتیب، ثروت خالص بافت به 620 میلیون دلار رسید و برای اولین بار نام او در مجله «فوربز» به عنوان یکی از 400 ثروتمند دنیا معرفی شد. هرگاه در بازار احتکار رایج شد، بافت محافظه کار می شود و هرگاه دیگران نگران سرمایه خود باشند، او هم پرتکاپو می شود. این استراتژی دوگانه و متضاد کاری کرده است شرکت بافت به پیشروی جهانی برسد و خسارت مهم و چشمگیری به آن وارد نشود، البته انتقادهایی نیز وجود دارد که این شرکت در طول این دوران فرصت های خوبی را از دست داده است.

بافت معتقد است سرمایه گذار در خرید سهام باید به گونه ای آن شرکت را بررسی کند که گویی می خواهد همه شرکت را بخرد. وارن بافت به دلار بدبین است؛ می گوید در جست و جوی شرکت هایی است که درآمد خویش را از خارج ایالات متحده به دست می آورند. او بر این باور است که دلار آمریکا در آینده بی ارزش می شود و معتقد است روند رو به افزایش رکود و کمبود معامله در آمریکا هشداری در این زمینه است. با این اتفاق بخش بزرگی از دارایی های ایالات متحده در دستان خارجی ها قرار خواهدگرفت. این موضوع بافت را وادار کرد برای نخستین بار در سال 2002 وارد بازار پول خارجی شود و در شرکت پتروچین سرمایه گذاری کند.

چه کسی می تواند مشاور خود را پیدا کند؟


بافت با خواندن کتاب گراهام به نام «چه کسی می تواند مشاور خود را پیداکند» در تجارت خود تحولی ایجاد کرد. او قصد خرید و سرمایه گذاری در یک شرکت بیمه را داشت؛ در یک صبح دلپذیر یکشنبه سوار قطار شد و به دفتر مرکزی شرکت بیمه GEICO رفت. وقتی به آنجا رسید درها بسته بودند، ولی او منصرف نشد و بی وقفه و محکم در را کوبید تا سرایدار آمد و در را باز کرد. از سرایدار پرسید کسی در ساختمان نیست؟ شانس به بافت رو آورد؛ او به طبقه ششم رفت. در آنجا هنوز مردی کار می کرد. او درباره شرکت و فعالیت های تجاری اش از مرد سوالاتی پرسید. صحبت های آن ها چهار ساعت طول کشید. آن شخص کسی نبود جز لوری دیوید سون، معاون مالی شرکت.

درس‌‍‌هایی از یک ثروتمند بالفطره

اصرار بافت بر انجام دادن فعالیتش کاری کرد که برکشایر هاتاوی همه شرکت GEICO را تصاحب کند. در سال 1983 بافت از شرکت GEICO و با ارائه بیمه نامه به بیماران میلیون ها دلار سود کرد. در سپتامبر همان سال بنجامین گراهام، اسطوره بافت، درگذشت و او را با تمامی خاطرات و نصایحش تنها گذاشت. در سال 1996 گروه کارسون بافت را به عنوان پولدارترین مدیر قرن بیستم معرفی کردند. او در سال 1998 بیش از 7 درصد از سهام شرکت کوکاکولا را به قیمت 1.2 میلیارد دلار خرید. وارن بافت در سال 2002 مبلغ 11 میلیارد دلار برای قراردادهای سلف سرمایه گذاری کرد که دلار آمریکا را در برابر دیگر پول های در گردش نجات دهد.

سود بافت از این معامله ها دو میلیارد دلار بود. بافت، مانند گراهام، به پیش بینی ناپذیر بودن آینده معتقد است و حتی قیمت سهام را نیز بررسی نمی کند، زیرا معتقد است قیمت سهم شاخص گول زننده ای است و برای انتخاب سهم من اسب معیار خوبی نیست. او موفق شد با سرمایه گذاری در شرکت هایی که سهام آن ها به ارزش واقعی خود نرسیده بودند هر روز به ثروت خود بیفزاید و لقب یکی از ثروتمندترین مردان تاریخ را از آن خود کند.

آیا واقعا ثروت همه چیز است؟


استیون لندزبرگ:
البته روشن است که مردم غیر از ثروتمند شدن دغدغه‌های دیگری هم دارند. مثلا همین که شما چند دقیقه وقتی را که می‌توانستید صرف کسب درآمد کنید، به خواندن روزنامه اختصاص داده‌اید، نشان می‌دهد که انسان‌ها همیشه هم مثل کوسه‌ای که دنبال طعمه‌اش باشد، به فکر پول روی پول گذاشتن نیستند. معمولا همگی بین جست‌وجوی ثروت و طلب آسایش و راحتی در نوسانیم و گاهی هم یکی را قربانی دیگری می‌کنیم.

ما به جز پول و لذت به چیزهای دیگری هم اهمیت می‌دهیم. مثلا از ریسک می‌گریزیم، برای دوستان خوبمان وقت صرف می‌کنیم و همچنین آرزو داریم که فرزندانمان شاد و موفق باشند. با این حال، ثروت یکی از محرک‌های اصلی فعالیت‌های ما است و از این رو ارزش دارد که بدانیم چطور باید آن را اندازه ‌گرفت.

برخی معتقدند که تنها رقم خالص ثروت است که اهمیت دارد؛ مثلا اگر یک میلیون‌دلار داشته باشید، بی‌توجه به اینکه همسایه تان چقدر دارد خوشحال خواهید بود. یعنی ارزش ثروت شما بستگی دارد به اینکه چه چیزهایی می‌توانید با آن بخرید.

برخی دیگر معتقدند که در کنار رقم خالص ثروت، جایگاه ما در مراتب اجتماعی هم مهم است. اگر فقط رقم خالص ثروت مهم بود، محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان ما هیچ‌گاه حسرت دارایی‌های همسایه را نمی‌خوردیم. او برای خودش کار می‌کرد و شما برای خودتان و هر کدام هم می‌توانستید تصمیم بگیرید که چقدر پول و چقدر استراحت می‌خواهید. اما اگر مردم به جایگاه اجتماعی خودشان اهمیت بدهند، شما و همسایه درگیر مسابقه‌ای نفسگیر خواهید شد که باعث می‌شود حتی خیلی از تفریحات و آرزوهایتان را فدا کنید.

برای اینکه مطلب را با تمام وجود احساس کنید، برای یک لحظه تصور کنید که همگی می‌توانستیم باهم به توافق برسیم که این هفته یک ساعت کمتر کار کنیم. تحت اعتقادی که می‌گفت فقط ثروت خالص ارزش دارد، این توافق بی‌ارزش می‌بود.

شما همیشه آزاد بودید که هر وقت دلتان خواست، یک ساعت کمتر کار کنید؛ اما در شرایط رقابت میان افراد این یک ساعت مرخصی مثل یک نوع آتش بس موقت است که همه نفس راحتی بکشند و در ضمن موقعیت و منزلت شان هم حفظ شود. با این حال رسیدن به چنین توافقی تقریبا غیرممکن است و اگر بتوان به آن رسید، به این معنی است که مکانیزم بازار با مشکل روبه‌رو شده است.

کدام عقیده را می‌توان درست دانست؟ اقتصاددان‌ها به طور سنتی فرض کرده‌اند که جایگاه نسبی افراد بی‌اهمیت است و غیراقتصاددان‌ها هم اغلب به این فرض که به نظرشان ساده‌لوحانه آمده اعتراض کرده‌اند. معترضان ملاکین قرون وسطا را مثال می‌زنند که با استاندارد‌های امروزی از یک آمریکایی متوسط هم درآمد کمتری داشته‌اند، اما در زمان خودشان چون شاهان زندگی می‌کرده‌اند. سخت نیست که تصور کنیم زندگی یک حاکم قرن پانزدهمی در انگلستان باید با رضایت خاطر بیشتری از زندگی یک حسابدار دولتی امروز توام بوده باشد.

اما معمولا وقتی تصور چیزی بیش از حد ساده به نظر می‌رسد، بیشتر نشانه‌ نارسایی تخیل است تا چیز دیگر. در این مورد شما احتمالا بیماری‌ها، خطرات و انزوای زندگی قرون وسطایی را فراموش کرده‌اید. به نظر من هنری پنجم محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان اگر زمان حال را می‌دید، حاضر بود کل قلمرو‌اش را در قبال لوله‌کشی آب سرد و‌گرم، دسترسی به اینترنت و قرص‌های آنتی‌بیوتیک عوض کند.

یک دلیل دیگر هم برای رد فرضیه چشم و هم چشمی میان افراد وجود دارد: شخصا هیچ‌وقت کسی را ندیده‌ام که در زندگی‌اش به تئوری‌های دقیق محاسبه رفاه و ریسک توجهی کرده باشد. برای شما طول مدت تعطیلات خودتان مهم‌تر است، یا همسایه تان؟ برای شما مهم‌تر است که ایربگ اتومبیلتان درست کار کند، یا اینکه ‌اندازه‌اش بزرگ‌تر از مال همسایه تان باشد؟ در همه این موارد مسلما اولی مهم‌تر است. اما اگر درباره راحتی و آرامش انتخاب‌هایمان چنین است، چرا درباره درآمد این‌طور نیست؟

از طرف دیگر اگر حقیقتا فکر می‌کنید که تنها نقش ثروت این است که چیزهایی را که دوست دارید، برای شما بخرد، باید از خودتان بپرسید پس آدمی مثل بیل گیتس چرا به خودش زحمت سر کار رفتن می‌دهد؟ مسلما دلیلش این نیست که می‌ترسد پولش ته بکشد. اما شاید دلیلش این باشد که می‌ترسد جایگاه خود را در فهرست 400 مرد ثروتمند فوربس از دست بدهد (هرچند اینجا باید اضافه کنم که نمی‌توان عشق فراوان و غیرعادی برخی افراد به کارشان را به همه‌ انسان‌ها تعمیم داد).

اخیرا سه اقتصاددان به نام‌های‌ هارولد کول، جورج میلات و اندرو پستویت برای آشتی دادن این دو نظریه تلاش جدیدی کرده‌اند. از یک طرف، مردم واقعا به طور مستقیم به جایگاه نسبی‌شان در طیف توزیع درآمد اهمیت نمی‌دهند. اما از طرف دیگر، نمی‌توانند از توجه به این مساله حداقل به شکل غیرمستقیم هم که شده صرف‌نظر کنند (مثلا در زمینه ازدواج).

تئوری این سه نفر خیلی ساده به نظر می‌رسد، اما چشم ما را به مسائل دیگری نیز می‌گشاید. اول، این تئوری می‌گوید که تلاش برای یافتن همسر مناسب باعث می‌شود که مردم بیش از حد پس‌انداز کنند. جوان‌ها زیاد پس‌انداز می‌کنند تا آینده بهتری داشته باشند و پیرها هم زیاد پس‌انداز می‌کنند تا بچه‌هایشان زندگی راحت تری داشته باشند. اگر همه به توافق می‌رسیدیم که کمی کمتر پس‌انداز کنیم، وضعیت همگی‌مان بهتر می‌شد. بازی همسریابی بی‌تغییر می‌ماند، اما پول بیشتری برای خرج کردن می‌داشتیم. این اضافه پس‌انداز برای نسل فعلی موجب زحمت و برای نسل آتی مایه‌ خوشبختی است.

وقتی رقابت بر سر پس‌انداز باشد، ثروتمندها از ابتدا یک قدم جلوترند و به همین دلیل این تئوری پیش بینی می‌کند که شکاف درآمدی در طول زمان افزایش می‌یابد. اما اگر نابرابری به قدری زیاد شود که افراد هرگونه امید به تغییر جایگاه نسبی‌شان را از دست بدهند، انگیزه پس‌انداز کردن افراطی از میان می‌رود و نابرابری هم شاید کاهش یابد.

مهم‌ترین یافته‌ نظریه جدید این است که اگر در جوامعی مکانیزم همسریابی چیزی غیر از انباشت ثروت باشد، کل چشم و هم چشمی‌ها از بین خواهند رفت. یک نظام اشراف سالار را تصور کنید که جایگاه اجتماعی شما در آن موروثی و تغییرناپذیر است. این نظام اشراف سالار را شاید نتوان در بلندمدت حفظ کرد. اگر افرادی باشند که با وجود ثروت از موقعیت اجتماعی بالایی برخودار نباشند و در مقابل اشرافیانی هم باشند که وضع مالی شان با دشواری روبه‌رو شده باشد، کشش میان این دو، کل نظام اشراف سالار از اساس برهم خواهد ریخت. حتی خانواده‌های فقیر با مرتبه اجتماعی پایین هم ممکن است با پس‌انداز در محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان طی چند نسل بتوانند اوضاع خود را از هرنظر بهبود بخشند.

با این وجود این سه محقق راهی یافته‌اند که می‌تواند به حفظ بقای نظام اشراف سالار کمک کند. آنها می‌گویند اگر فرزندان حاصل از ازدواج‌های مختلط در این جوامع (یعنی حاصل از ازدواج اشرافی با فقیر) به پایین‌ترین مرتبه‌ اجتماعی تنزل داده شوند، تمام مشکلات حل می‌شود. در این صورت فرد فقیری که بخواهد طبقه‌بندی‌های اجتماعی را بر هم بزند، باید آنقدر پس‌انداز کند محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان که قادر به خرید همسر اشرافی، هم برای خودش و هم برای فرزندش باشد. محققان معتقدند که پس‌انداز لازم برای دستیابی به چنین موفقیتی آنچنان زیاد است که تقریبا هیچ کس از عهده‌ انجامش برنمی‌آید و در نتیجه نظام اشراف سالار برپا باقی خواهد ماند.

حال نکته‌ اصلی اینجا است: دو جامعه را تصور کنید که به لحاظ تمام ابعاد مورد توجه اقتصاددانان با یکدیگر یکسان باشند. یعنی جمعیت یکسانی داشته باشند، تکنولوژی‌‌شان مشابه باشد، ترجیحات مردمشان یکی باشد و غیره. فقط در جامعه‌ اول همسر از طریق مکانیزم ثروت انتخاب شود و در جامعه‌ دوم از طریق موقعیت اجتماعی موروثی. استانداردهای زندگی در این دو جامعه در طول زمان به شدت با یکدیگر متفاوت خواهد شد، چون هرکدام موضع متفاوتی در برابر پس‌انداز (یکی از مهم‌ترین عوامل رشد اقتصادی) دارند. (فراموش نکنید که سطح تکنولوژی را در دو جامعه یکسان فرض کرده‌ایم).

نتیجه‌ اخلاقی این مقاله این است که هنجارهای فرهنگی برای وضعیت اقتصاد به شدت مهمند. البته شما می‌توانید بگویید که این را همه، احتمالا به جز اقتصاددان‌ها، از مدت‌ها پیش می‌دانستند. اما تحقیق اخیر یک نکته‌ بسیار بدیع و تازه در خود دارد: هنجارهای فرهنگی، حتی با وجود تمام فروض ساده‌کننده‌ اقتصاددان‌ها هم اهمیت‌شان را از دست نمی‌دهند.

می توانیم از این پیش‌تر رفته و مثلا جوامعی را تصور کنیم که در آنها موقعیت اجتماعی موروثی نیست، بلکه از طریق عواملی چون یادگیری، قابلیت‌های فیزیکی، یا نظایر اینها به دست می‌آید. بی‌شک هرکدام از چنین جوامعی تفاوت‌هایی روشن با سایر جوامع خواهند داشت. این تحقیق به ما می‌گوید که هر وقت یک هنجار فرهنگی در جامعه‌ای مستقر شود (حتی با شانس یا از روی تصادف) اغلب خودانگیخته به بقا ادامه می‌دهد. روشن است که ما دوست نداریم به تصادفی بودن ایجاد این هنجارها فکر کنیم، اما نمی‌دانم حقیقتا چه توضیح همه جانبه و کاملی برای تمام آنها می‌توان یافت.

پول زور‌؛ از شب‌های برره تا روزهای ایران/ با چه رویی از تورمی که ایجاد کرده‌اید مالیات می‌گیرید؟!

دولت، از امسال دو مالیات جدید از مردم خواهد گرفت که به معنای واقعی کلمه، زور ستانی است: مالیات خودروها و خانه هایی که “لوکس” می خواند. طبق این طرح تازه، مالکان خودروهایی که قیمت شان بالای یک میلیارد تومان است و صاحبان خانه های بالای ۱۰ میلیارد تومان باید مالیات بدهند.

در این باره چند نکته قابل توجه است و به ویژه از نمایندگان مجلس انتظار می رود، جلوی این اجحاف آشکار به مردم را بگیرند:

۱ – وضع این مالیات آن هم با کلیدواژه لوکس، از نگاه سرمایه ستیزانه ای شکل می گیرد که ثروت را امری مذموم و ثروتمند را “زالو صفت”ی می داند که باید به هر شکل ممکن او را آزرد و از او “کَند”؛ نگاهی که ریشه بسیاری از مصائب اقتصادی کشور، از جمله فرار سرمایه هاست.

گو این که اگر کسی ثروتی دارد، دولت حق دارد به صرف این که ثروتمند است، سراغ او برود و بدون هیچ دلیل موجهی بخشی از اموال او را به یغما ببرد!

حال آن که در تمام دنیا، این صاحبان سرمایه هستند که در چارجوب های اقتصادی سالم، به کار و تولید و تجارت رونق می دهند و اشتغال زایی می کنند و دولت ها نیز زمینه این خدمات مبتنی بر سرمایه را به بهترین وجه برایشان فراهم می کنند و از سودشان (و نه از اصل سرمایه شان) مالیات می گیرد.

با استمرار نگاه سرمایه ستیزانه و عملی شدن طرح جدید مالیاتی، حتماً شاهد ناامنی بیشتر سرمایه و خروج بیشتر آن از کشور خواهیم بود.
مطمئن باشید، چندین برابر پولی که دولت از این محل می گیرد، از کشور خارج خواهد شد.

۲ – کسی که ماشین یا خانه به قول آقایان لوکس دارد، از دو حالت خارج نیست:
یا پولی که برای خرید این اموال داده، از راه مشروع بوده و مالیات آن را قبلاً داده است. مثلاً مغازه داری است که بابت تک به تک فروش ها و ریال به ریال درآمدهایش مالیات داده و با خالص باقی مانده، خانه با خودرو خریده است.
حال چرا کسی که قبلاً مالیات اش را داده، دوباره باید مالیات بدهد؟ (حتی برای واردات خودورهای خارجی هم معادل قیمت کل خودرو را یکجا به عنوان عوارض گمرکی گرفته اند).
حتی در دین اسلام هم بعد از این که فرد خمس و زکاتش را داد، پرداخت دیگری بر شخص واجب نیست ولو آن که خالص باقی مانده اش، سر به فلک بکشد. اما دولت ما، از کسی که قبلاً مالیات داده و پولش را خالص کرده، دوباره می خواهد مالیات بگیرد و شما بخوانید “پول زور”.

اگر هم کسی خانه و خودروی خود را از راه غیرقانونی به دست آورده یا مالیاتش را نداده، قطعاً باید مال نامشروع یا بدهی مالیاتی را از او بستانند و مجازات هم بکنند، نه این که تر و خشک را با هم بسوزانند (که گویا قرار است بسوزانند.)

۳ – کلمه “لوکس” هم که دیواری شده است تا مسوولان پشت آن پنهان شوند و از مردم مالیات بگیرند. تعریفی هم که از لوکس ارائه داده اند به معنای واقعی کلمه نابخردانه و سخیف است.
سیاست های غلط اقتصادی دولت ها (اعم از قبلی ها و فعلی) باعث شده است قیمت خودرو و خانه به طرز احمقانه ای بالا برود و مثلاً تویوتای “کرولا” که ۵ سال قبل حدود ۱۲۰ میلیون تومان بود، امروز به بالای یک میلیارد تومان برسد و نامش بشود “لوکس” تا از صاحبش مالیات بگیرند!

بد نیست آقایان و خانم های مسؤول که چنین طرح های مشعشعی به ذهن شان می رسد و روی ملت اجرایش می کنند، حالا محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان که دارند با کلمه لوکس بازی می کنند، لااقل معنایش را بدانند که مترادف “مجلل” و “نفیس” است.

دقیقاً به دلیل همین معناست که برخی خودروسازهای معتبر، خودروهای نفیس و مجلل خود را با عناوین و برندهای خاص و متمایزی به بازار عرضه می کنند، مانند “لکسوس” که برند لوکس تویوتاست یا “مایباخ” که برند لوکس مرسدس بنز به شمار می رود (یا برخی کلاس های خاص مرسدس که لوکس محسوب می شوند).
برخی خودروسازها هم اساساً لوکس ساز (مجلل ساز) هستند و محصولات شان مانند “پورشه” و “رولزرویس”، فارغ از قیمت شان – که البته بالاست – در گروه لوکس عرضه می شود.
لذا این که کسی بدون توجه به معنای واقعی “لوکس”، قیمت یک خودروی معمولی را بالا ببرد و بگوید حالا لوکس شد، صرفاً خود را مضحکه عام و خاص کرده است.

این که در کشوری ورود خودروی خارجی ممنوع شود، تورم سر به فلک بکشد، ارزش پول ملی سقوط کند و در نتیجه قیمت خودرو بالا برود و بعد آن خودرو را لوکس بخوانند، برای اولین بار در تاریخ بشریت رخ داده است و افتخارش نصیب دولت فخیمه کنونی است!

شما به هر جای دنیا بروید و بگویید در کشور من، تویوتا کرولا را خودروی لوکس محسوب می کنند، یا به عقل تان شک می کنند یا به صداقت تان؛ چرا که کرولا و رنو و فورد و هیوندایی و فیات و امثال این ها، خودروهای طبقه متوسط در جهان هستند و در بسیاری از کشورها – حتی در جهان سوم – به عنوان تاکسی هم مورد استفاده قرار می گیرند. (راستی اگر خودروهای میلیاردی شده چینی و کره ای و پژو ۲۰۰۸ یک میلیارد و خرده ای تومانی و … لوکس هستند، از نظر مسوولان ما، لکسوس و مایباخ و پورشه و … چه هستند؟!)

نظیر این قصه در خصوص خانه هم صادق است. خانه ای که تا همین ۵ – ۴ سال قبل، حدود یک میلیارد تومان بود و الان با رشد تورم ، به ۱۰ میلیارد رسیده است که لوکس نیست؛ همان خانه قبلی است – که فرسوده تر هم شده است – اما با سیاست های اقتصادی مشعشع مسوولان، قیمت اش بالا رفته است. معنای بالا رفتن قیمت اش هم ثروتمندتر شدن صاحبش نیست، معنایش بی ارزش شدن پول کشور است و یک میلیارد ۵ سال قبل صاحبِ خانه،از ۱۰ میلیارد امروز، ارزش بیشتری داشته است.

واقعاً شرم آور است که تورم خلق می کنند و بعد، از تورمی که خودشان درست کرده اند، مالیات می گیرند! آن هم از کسانی که قبلاً مالیات داده اند.(بند۲)

با این اوصاف، اگر یک سال دیگر، قیمت پراید هم بشود یک میلیارد تومان (که بعید هم نیست و چه کسی فکر می کرد پراید ۷ تومانی به ۱۸۰ میلیون تومان برسد؟)، آنگاه باید پراید و به طریق اولی پژو و سمند و دنا و ال ۹۰ را هم لوکس بنامیم چون میلیاردی شده اند!

۴ – جالب است که برای پرداخت مالیات خودرو و خانه های به اصطلاح لوکس، بازه زمانی هم تعیین شده است و گفته اند در همین بهمن ماه باید بپردازند و الا سازمان امور مالیاتی با برگه اجرایی به سراغ شان خواهد رفت!

واقعاً فکر کرده اند همه کسانی که ماشین بالای یک میلیارد تومانی دارند، حساب های بانکی شان مملو از پول است؟ یا کسی که در خانه میراثی اش که دست بر قضا گران هم شده نشسته است، آنقدر متمول است که به محض دستور مسوولان برای پرداخت مالیات، دست به جیب شود؟! داشتن یک ملک یا خودرو، دلیل داشتن پول نقد نیست و فهم این نکته هم البته چندان دشوار نیست. آیا مردمی که پول نقد ندارند، برای پرداخت مالیات باید خانه یا خودروی خود را بفروشند؟!
واقعاً مسؤولان ما در این جامعه زندگی نمی کنند؟! خدایا به تو پناه می بریم.

سخن پایانی:
مردم را بیش از این تحت فشار نگذارید و العاقل تکفیه الاشاره ( البته: لعلکم تعقلون) !

خالص ارزش حال (NPV ) و حداکثرسازی ثروت سهامداران

خالص ارزش حال (NPV ) و حداکثرسازی ثروت سهامداران

در مباحث گذشته به خالص ارزش حال (NPV) اشاره شد. خالص ارزش حال یک سرمایه‌گذاری عبارت است از:

هزینه‌های اولیه سرمایه‌گذاری - ارزش حال بازده‌های آتی آن سرمایه‌گذاری NPV

وقتی برای شرکتی خالص ارزش حال (NPV) را محاسبه می‌کنید این عدد بیانگر مشارکت آن سرمایه‌گذاری در ارزش آن شرکت است و لذا نشانگر ثروت سهامداران از سرمایه‌گذاری آنهاست. مفهوم این واژه چیست؟ مفهوم خالص ارزش حال یک سرمایه‌گذاری برای ارزیابی جریان نقدی ناشی از فعالیت‌های شرکت به کار گرفته می‌شود، بنابراین فهم درست این مفهوم و به کارگیری درست آن نقش محوری در دستیابی به هدف مهم حداکثرسازی ثروت سهامداران در بورس‌ها و محیط سرمایه‌گذاری بازی می‌کند.

یکی از محوری‌ترین مباحث اقتصاد مالی که از دهه ۱۹۶۰ با وسعت تمام مطرح شده است کارایی بازارهای سرمایه اند. بازار سرمایه کاراتر به معنی آن است که منابع اقتصادی و مالی نسبت به بازار کم کارا با احتمال بیشتر برای مصارف فرصت‌های ارزشمند تر (تعدیل شده با ریسک سرمایه‌گذاری) به کار گرفته شده‌اند.

در یک بازار سرمایه‌ کارا، قیمت سهام برآوردی بدون تورش از ارزش واقعی بنگاه و شرکت به دست می‌دهد. قیمت سهام منعکس‌کننده ارزش حال برآوردی و تخمین جریان نقدی انتظاری شرکت به حساب می‌آید، که بر مبنای نرخ بازده درخواستی مناسب سرمایه‌گذاران ارزیابی شده است. نرخ بازده درخواستی را شرایط و اوضاع و احوال بازارهای مالی (بازار سرمایه و بازار پول) تبیین می‌کند، شرایطی چون کم و کیف عرضه وجوه از سوی پس‌اندازکنندگان، تقاضای سرمایه‌گذاری برای وجوه و انتظارات سرمایه‌گذاران از متغیرهای کلان و مهمی چون نرخ تورم، نرخ ارز، نرخ بهره و نرخ بازده درخواستی سرمایه‌گذاران در اوراق بهادار (مثل سهام، اوراق مشارکت و حق تقدم، قراردادهای آتی و . ) هم چنین به سررسید آنها، ریسک تجاری و ریسک مالی بنگاه ناشر آن اوراق، ریسک نکول (default risk) یا ریسک واخواست و بازار پذیری (Marketability) آنها بستگی دارد. کارایی بازارهای سرمایه از این زاویه هم باید مورد توجه باشد که مقایسه ارزش حال خالص جریان نقدی شرکت‌ها را (که بر پایه نرخ بازده درخواستی سرمایه‌گذاران و با توجه به درجه تحمل ریسک توسط آنها تنزیل شده است) با ثروت سهامداران آنها که همان ارزش بازار سهام عادی شرکت است ممکن می‌سازد. اگر قرار باشد سرمایه‌گذاران گزینه‌های پروژه‌های سرمایه‌گذاری پیش رو را بر پایه کم و کیف خالص ارزش حال آنها ارزیابی کنند منابع مثبت بودن خالص ارزش حال پروژه‌ها از کجا ناشی می‌شود؟

منابع مثبت بودن خالص ارزش حال پروژه‌های سرمایه‌گذاری

چه عواملی باعث می‌شوند که برخی پروژه‌های سرمایه‌گذاری NPV مثبت و برخی دیگر NPV منفی داشته باشند؟ وقتی بازار تولیدات و عوامل تولید از رقابت کامل دور شود این امکان به وجود می‌آید که شرکت بتواند به سودی بالاتر از حد نرمال (رانت اقتصادی) دست یابد که این امر در مثبت بودن خالص ارزش حال پروژه آن بنگاه منعکس می‌شود. دلیل آن که چرا این سود بالاتر از نرمال به دست می‌آید را باید در ساختار بازار محصولات آن شرکت و بازار عوامل و نهاده تولید و فاصله آن از ساختار بازار رقابت کامل جست‌وجو کرد. این دلایل شامل عوامل تشکیل‌دهنده ساختار بازارهای مزبور از جمله ورود و خروج آزادانه بنگاه‌ها به بازار و سایر عوامل و شرایط بازار رقابت کامل بر می‌گردد از جمله:

۱ - ترجیح خریداران در مورد برند‌ها و نام تجاری محصولات

۲ - مالکیت و کنترل سیستم توزیع مناسب

۳ - کنترل حق اختراع (Patent) در طراحی و روش‌های تولیدی محصولات

۴ - مالکیت انحصاری بر ذخایر منابع طبیعی

۵ - عدم توانایی شرکت‌های جدید در دسترسی به عوامل تولید لازم (مدیریت، نیروی انسانی، تجهیزات)

۶ - دسترسی فوق‌العاده به منابع مالی با هزینه‌های کمتر (صرفه‌جویی‌‌های در مقیاس جذب سرمایه)

۷ - صرفه‌جویی‌ در مقیاس بخاطر حجم بزرگ تولیدات و توزیع که از منابع زیر ناشی شده‌اند:

الف : فرآیند تولید سرمایه بر

ب : هزینه‌های بالا و حجیم برای شروع کار

عوامل اشاره شده در بالا، موجب می‌شوند که خالص ارزش فعلی پروژه‌های یک شرکت در پروژه‌های سرمایه‌گذاری در سرمایه‌گذاری داخلی مثبت شوند، اگر موانع ورود شرکت‌های رقیب به حد کافی بالا باشد (مثل حق اختراع و ابداع یا تکنولوژی‌های کلیدی) به طوری که از ورود رقبا به صحنه فعالیت شرکت ممانعت کنید یا دوره تاسیس و برپایی و شروع فعالیت شرکت‌های رقیب به حد کافی طولانی باشد، این شرایط هم به مثبت شدن خالص ارزش فعلی پروژه سرمایه‌گذاری کمک می‌کنند. با همه اینها باید تحلیلگران بازار سرمایه به خاطر داشته باشند که توقع کسب سود بالاتر از نرمال در تمامی طول عمر یک پروژه سرمایه‌گذاری برداشتی غیرواقع‌بینانه است. چگونه می‌توان برای ارزیابی پروژه‌های سرمایه‌گذاری از NPV به درستی بهره جست؟ یکی از مهم‌ترین روش‌ها آن است که در پروژه‌های سرمایه‌گذاری روی دارایی‌های فیزیکی (مثل مسکن در ایران) و دارایی‌های مالی (مثل اوراق مشارکت شرکت‌ها) یا سرمایه‌گذاری در بورس‌ها به نرخ بهره و ریسک سرمایه‌گذاری توجه خاص مبذول شود. مشکل اصلی مدیران و سرمایه‌گذاران آن است که چگونه ریسک‌های مربوط به سرمایه‌گذاری‌ها را ارزیابی کنند و سپس آنها را در نرخ تنزیل (که منعکس‌کننده سطح کفایت کننده ریسک سرمایه‌گذاری نزد سرمایه‌گذاران است) برای عملیاتی شدن عامل ریسک در پروژه‌ها به کار برند، بنابراین در درس بعد به بحث مهم اندازه‌گیری ریسک و مدیریت آن در سرمایه‌گذاری‌ها می‌پردازیم.

هوش مالی چقدر تاثیرگذار است؟

هوش مالی

احتمالا با اصطلاحاتی مثل هوش مصنوعی، هوش تجاری یا هوش دیجیتال آشنا هستید، ولی آیا اصطلاح هوش مالی به گوش تان خورده است؟ هوش مالی به اندازه هر هوش دیگری مهم است زیرا امروزه بیشتر مشکلات، چه فردی و چه کسب و کاری، با پول سر و کار دارند، برای مثال نبود تناسب بین درآمد و هزینه ها، نداشتن خانه یا ماشین، بدهی و غیره. متاسفانه سیستم آموزشی به صورتی طراحی شده که این مهارت ضروری را آموزش نمی دهد. این کمبود آموزش باعث می شود بسیاری از افراد حتی در دوران بازنشستگی گرفتار مشکلات مالی باشند. هوش مالی مستلزم درک مبانی معیارهای مالی مثل درآمد، ترازنامه و جریان نقدی بوده و شامل توانایی محاسبه سود، اهرم، نقدینگی و بهره وری و درک معنای نتایج کسب شده است. همچنین به معنای توانایی درک دستاوردهای مالی یک کسب و کار در کنار عوامل اقتصادی، محیط رقابتی، مقررات، نیازها و انتظارات متغیر مشتری، فناوری های جدید و تاثیر آنها روی تصمیمات مربوط به پس انداز و سرمایه گذاری است. هوش مالی به سادگی یک دانش نظری نیست، بلکه به تمرین و کاربرد در زندگی واقعی نیاز دارد.

هوش مالی توانایی تصمیم گیری هوشمندانه، مسئولانه و مبتنی بر ارزش در مورد پول با وجود احساسات ضد و نقیض است. وقتی از هوش مالی استفاده می کنید در حقیقت تقاطعی از پول، سلامت و شادی ایجاد می کنید. افراد زیادی از این مهارت برای بهزیستی مالی، فیزیکی و عاطفی خود استفاده می کنند.

هوش مالی در عرصه اقتصاد نیز بسیار مهم است. از آن جایی که میزان جرائم مالی بین المللی از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ به بالاترین سطح خود رسیده، هوش مالی برای متوقف کردن مجرمان و اجرای قوانین و مقررات ضروری تر شده است. بسیاری از شرکت ها هوش مالی را صلاحیت اصلی یا بهترین شیوه در نظر می گیرند. روش های زیادی برای افزایش هوش مالی در سازمان ها وجود دارد،‌ از جمله آموزش کلاسی، آموزش اینترنتی و شبیه سازی کسب و کار.

طرفداران هوش مالی در سازمان ها معتقدند اگر کارمندان، مدیران و رهبران اطلاعات مالی و نحوه اندازه گیری موفقیت مالی را درک کنند، بر این اساس تصمیم گیری کرده و به دستاوردهای بهتری می رسند. برای مثال، اگر همه اهداف مالی شرکت را بدانند و تصمیماتی بگیرند که از این اهداف مالی پشتیبانی کنند، سپس شرکت از لحاظ مالی موفق تر می شود. در نتیجه بسیاری از شرکت ها یک واحد هوش مالی برای تحلیل گزارش ها و مسائل مالی توسعه داده اند.

بسیاری از سازمان ها هوش مالی را در نحوه مدیریت خود نیز وارد کرده اند. برخی از آنها برنامه هایی به فرآیند توسعه رهبری اضافه کرده اند زیرا می دانند که رهبران آتی باید مفاهیم مالی را به خوبی درک کرده و هوش مالی بالا داشته باشند. برخی دیگر یک فرهنگ مالکیت روانی ایجاد کرده اند که در آن تمامی اعضا مثل شریک کسب و کار فکر کرده و رفتار می کنند. برخی دیگر روی حوزه های خاص شرکت متمرکز هستند، برای مثال اطمینان از این که نیروی فروش بعد مالی فروش و مشتری را درک می کند.

چرا هوش مالی مهم است؟

ارزش مالی شما محصول هوش مالی تان است. پولی که هوشمندانه مدیریت نشود هر چقدر هم زیاد باشد خیلی زود از بین می رود. افراد ثروتمند زیادی وجود دارند که همیشه نگران تمام شدن پول شان هستند زیرا مهارت کنترل کردن آن و سرمایه گذاری درست را ندارند. در مقابل افراد کم درآمدی وجود دارند که با کمک رویکردهای درست در مسیر ثروتمندشدن و استقلال مالی قرار دارند. صرف نظر از میزان پولی که دارید، تا زمانی که برای مدیریت آن به شخص دیگری وابسته باشید از لحاظ مالی مستقل نخواهید بود. وقتی وابسته به تجربه و دانش یک فرد دیگر باشید نمی توانید آزادی واقعی را تجربه کنید. دنیا سرشار از کسانی است که ثروت زیادی کسب کرده اند ولی آن را به دلیل ناآگاهی مالی خود از دست داده اند. نبود هوش مالی متضاد امنیت مالی است و برعکس. انتخاب کردن مسیر هوش مالی و یاد گرفتن تصمیم گیری مستقل از توصیه دیگران منجر به خرد سرمایه گذاری می شود. خرد سرمایه گذاری به نوبه خود ثروت را افزایش می دهد.

هوش مالی به سادگی به معنای داشتن گزینه های بیشتر و خلاقیت در حل کردن مشکلات مالی است. بیشتر افراد فقط یک راه حل را می محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان شناسند: سخت کار کردن،‌ پس انداز کردن و قرض گرفتن. پس چرا باید هوش مالی خود را افزایش بدهیم؟ شانس درست مثل پول قابل بدست آوردن است. اگر می خواهید خوش شانس تر باشید و بدون سخت کار کردن پول بیشتری کسب کنید باید هوش مالی تان را بهبود ببخشید. قدرتمندترین دارایی شما ذهن تان است. اگر ذهن تان را درست آموزش دهید ثروت عظیمی برایتان ایجاد خواهد کرد.

ثروتمند شدن تا حد زیادی به طرز فکری که در مورد پول دارید و نحوه اداره کردن آن بستگی دارد. افراد و سازمان های موفق اهمیت هوش مالی را می دانند و مدام برای بهبود بخشیدن به آن تلاش می کنند. یکی از کتاب های مفید در این زمینه پدر ثروتمند، پدر فقیر نوشته رابرت کیوساکی است که در سال ۲۰۰۱ یکی از ۱۰ کتاب پرفروش دنیا شد. این کتاب به سبک زندگینامه نوشته شده و در مورد پدر کیوساکی (فقیر) و پدر دوستش (ثروتمند) است. این کتاب تلاش می کند ثابت کند ثروتمند شدن نیازی به درآمد بالا ندارد. همچنین مفهوم هوش مالی را توضیح داده و روش ثروتمند شدن با استفاده از ایده های خلاقانه را نشان می دهد.

سه عنصر هوش مالی

  • کاری که با پول انجام می دهید. بسیاری از اوقات افراد از کم بودن میزان درآمد خود گله می کنند. آنها پایین بودن درآمد را دلیل مشکلات مالی خود در نظر محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان می گیرند. ولی در طول تاریخ افرادی بوده اند که در یک دوره ثروت زیادی داشته اند ولی تمام آن را به باد داده اند. همچنین افرادی وجود داشته اند که با وجود درآمد پایین مثل پادشاه زندگی کرده اند. چیزی که شما را ثروتمند می کند میزان درآمدتان نیست، بلکه کاری که با درآمدتان انجام می دهید است که تفاوت ایجاد می کند.
  • طرز تفکری که در مورد پول دارید. شما چیزی هستید که فکر می کنید. اگر طرز تفکر درست در مورد پول داشته باشید می توانید امور مالی تان را تحت کنترل بگیرید. نحوه تفکر در مورد زندگی و مخصوصا پول تعیین کننده کاری است که با پول انجام می دهید. الگوی تفکر شما نگرشی که در مورد کارهای درآمدزا خواهید داشت را تعیین می کند. اگر ذهنیت متوسط داشته باشید کارتان عالی نبوده و در نتیجه وضعیت مالی فوق العاده نخواهید داشت.
  • چیزی که محاسبه‌ ثروت خالص یا ثروت واقعی تان در مورد پول می دانید. دانش به افکار، باورها و رفتارها شکل می دهد. اگر می خواهید وضعیت مالی تان را بهبود ببخشید لزوما باید دانش تان را افزایش دهید. اطلاعاتی که در مورد پول دارید را با مطالعه کتاب های مربوط به مدیریت مالی فردی، دوره ها و ویدئوهای آموزشی افزایش دهید.

روش های بهبود بخشیدن به هوش مالی

مطالعه در مورد نحوه اداره کردن امور مالی. کتاب های زیادی در این زمینه وجود دارد که کمک می کند طرز فکرتان در مورد پول را تغییر داده و آن را بهتر کنترل کنید.

پیگری کردن ارزش خالص. اگر فقط روی میزان درآمد تمرکز کنید ممکن است به اشتباه فکر کنید که در حال ثروتمندتر شدن هستید. ممکن است سال جدید را با پول بیشتری شروع کرده باشید، ولی اگر تمام پول تان را خرج کنید هیچ کمکی به رشدتان نمی کند. پیگری کردن ارزش خالص – اصطلاحی که برای توصیف کردن دارایی ها منهای بدهی ها به کار می رود – کمک می کند تغییر بدهی ها در طول زمان و پولی که واقعا کسب می کنید را درک کنید. می توانید ارزش خالص تان را به صورت دستی پیگیری کنید، ولی چند اپ سرمایه گذاری نیز به این منظور توسعه داده شده است.

پیگیری هزینه ها. اگر می خواهید از لحاظ مالی بیدار شوید خرج هایتان را پیگیری کنید. عادت کردن به این کار کمی طول می کشد، ولی نشان می دهد که پول تان کجا می رود. این کار را می توانید به شیوه های مختلف انجام دهید و هزینه ای که بابت غذا، تفریحات و غیره صرف می کنید را درک کنید.

کمک گرفتن از یک مشاور مالی و/یا برنامه ریزی مالیات. وقتی شرایط مالی تان پیچیده شده می توانید از یک برنامه ریزی مالی متخصص سرمایه گذاری کمک بگیرید. نظرات اطرافیان و دوستان را نادیده بگیرید و سعی کنید حتما از یک مشاور حرفه ای پیروی کنید.

سرمایه گذاری روی خود. می توانید روی یاد گرفتن مهارت های جدید سرمایه گذاری کنید. برای مثال می توانید مدرکی بگیرید که باعث شود کاری با درآمد بالاتر پیدا کنید. گاهی اوقات بهترین سرمایه گذاری اوراق یا سهام نبوده بلکه توسعه فردی است.

غلبه کردن بر ترس ها. به خاطر ترس از اعداد از امور مالی اجتناب نکنید. امور مالی و حسابداری بسیار ساده و بیشتر شامل جمع و تفریق است ولی در نهایت باعث می شود بهتر پیش بینی کنید و در مسیر پیشرفت قرار بگیرید.

تمرکز کردن روی چیزی که قابل کنترل است. گاهی اوقات زندگی غیر قابل کنترل و غیر قابل پیش بینی به نظر می رسد. حتی اگر تمامی مهارت های مربوط به پول را یاد بگیرید، نمی توانید آن چه در بازار سهام رخ می دهد یا بالا و پایین رفتن قیمت ها را کنترل کنید. در نتیجه این سوال برایتان پیش می آید که تلاش برای رسیدن به سلامت مالی چه فایده ای دارد. با این حال ناامید نشوید. تمرکز کردن روی چیزهایی که می توانید کنترل کنید باعث می شود به نتایج بهتری دست پیدا کنید. برای مثال، با این که نمی توانید جریان بازار سهام را کنترل کنید، می توانید نوع و میزان سرمایه گذاری تان را مشخص کنید. یا اگر نمی توانید افزایش حقوق تان را کنترل کنید، می توانید نحوه خرج کردن درآمدتان را کنترل کنید.

پیشنهاد می کنیم برای موفقیت بیشتر در سرمایه گذاری در بورس مقاله ۹ قانون طلایی برای سرمایه گذاری در بورس را مطالعه کنید.

ویژگی های افرادی که هوش مالی بالا دارند

  • یک ایده مشخص دارند و مدام تغییر مسیر نمی دهند.
  • حداقل ۱۰ درصد از درآمد خود را پس انداز کرده و با آن سرمایه گذاری می کنند.
  • مخارج خود را ثبت کرده و آنها را به درستی مدیریت می کنند تا از هزینه های اضافی اجتناب کنند. ارزیابی خرج ها باعث می شود درآمدتان را بهتر توزیع کنید.
  • برنامه ریزی کوتاه مدت و بلند مدت کرده و از آنها پیروی می کنند.
  • بدهی های خود را تا جای ممکن کاهش می دهند و زیر بار بدهی جدید نمی روند.
  • از متخصصان مالی کمک می گیرند و به توصیه های آنها گوش می کنند.
  • مدام به دنبال پیدا کردن روش های جدید برای کسب درآمد بیشتر هستند.

اصولی که باید در کسب و کار به خاطر بسپارید

  • در یک کلاس آنلاین شرکت کنید تا مفاهیم و اصطلاحات اساسی مالی را یاد گرفته و هوش مالی تان را بهبود ببخشید.
  • گزارش های فصلی سازمان را بررسی کنید تا کارهای خاصی که برای سودآوری انجام می دهد را درک کنید
  • اعداد ترازنامه شرکت را بررسی کرده و چند سناریوی جدید آزمایش کنید
  • از اعداد نترسید. ریاضی کسب و کار نسبتا ساده است
  • تاثیر مهارت های مالی روی کارتان را نادیده نگیرید. اگر می خواهید پیشرفت کنید باید هوش مالی داشته باشید

اهمیت هوش مالی در دوران پاندمی

شیوع بیماری کرونا پیامدهای اقتصادی در سراسر جهان داشته است. تلاش برای مقابله با این پیامدها منجر به اخراج گسترده کارمندان در بسیاری از صنایع از جمله رستوران ها، محیط های تفریحی، خطوط هوایی، هتل ها و غیره شده است. در نتیجه نیاز به هوش مالی و توانایی کنترل کردن دارایی ها بیشتر از قبل شده است. در چنین شرایطی باید نحوه خرج کردن بر اساس درآمد، کاهش دادن هزینه ها و کسب درآمد اضافی را بلد باشید تا بتوانید از مشکلات مالی عبور کنید.

همان طور که اشاره شد پول زیاد به معنای ثروتمند بودن نیست. هیچ فرد موفق و ثروتمندی وجود ندارد که هوش مالی نداشته باشد. در صورتی که هوش مالی نداشته باشید نمی توانید ثروت تان را کنترل کنید و در نتیجه ممکن است آن را از دست بدهید. با کمک راهکارهای متفاوت ارائه شده در بالا و همچنین سایر منابع به فردی با هوش مالی بالا تبدیل شده و به اطمینان خاطر مالی دست پیدا کنید.

ما در سایت نیک وست مقالاتی در زمینه آموزش بورس ارائه داه ایم برای موفقیت بیشتر در بازار بورس ایران پیشنهاد می کنیم مقالات آموزشی ما را دنبال کنید.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.